loading...

" پژواک " ، " آرام "

Content extracted from http://pezh-vak.blog.ir/rss/?1745837436

بازدید : 1
جمعه 28 فروردين 1404 زمان : 1:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

" پژواک " ، " آرام "

بعضیا هستن که حتی فقط فقط دیدنشون، انگار یه دکمه‌ی “آروم باش” توی مغزته رو فشار می‌ده.

چشماش، خندش، حتی طرز راه رفتنش… یه جوریه که انگار " زمان رو در لحظه نگه میدارن"،

نداریش، ولی بودنش حالتو خوب می‌کنه.

یه بودنِ عجیب… مثل بوی بارون، مثل آهنگ مورد علاقه‌ت وسط شلوغی،

یه حس خفنِ نداشتن، ولی داشتن.

اینا شبیه اکسیژنن… نمی‌بینیشون، نمی‌گیریشون، مال تو نیستن،

ولی با نبودنشون نفست بالا نمیاد.

دیدنشون مثل لحظه‌ایه که نور غروب می‌خوره به دیوار یه خونه‌ی قدیمی؛

یه چیزی تو دلت می‌لرزه…

بی‌دلیل، بی‌منطق، ولی واقعی...

بودنش، حتی تو نداشتنش، یه جور تعادلِ عجیب توی ذهنته.

نه مال توئه، نه شاید هیچ‌وقت بشه؛

ولی فلسفه‌ش اینه که بعضی "زیبایی‌ها"، فقط باید باشن… نه برای لمس، فقط برای حس.

شاید برای خیلیا تجربه شده یه روزایی که همه‌چی می‌ره رو اعصاب، دلت می‌خواد بزنی زیر همه‌چی، گوشی خاموش، آدمارو حذف…

ولی یهو یه استوری می‌بینی…

یه عکس ازش،

یه ویدیو،

حتی یه صدای خنده‌ش تو ذهن‌ت،

و دلت یه لحظه می‌گه: "آروم، هنوز اون هست."

نه واسه تو، نه کنار تو،

ولی هست…

و همین کافیه که خنک شی، حتی وسط آتیش.

راستی شما هم از

اون یه نفرایی که دیدنش حالتو خوب می‌کنه، بدون اینکه حرفی بزنه.

دارید؟؟؟

بازدید : 1
جمعه 28 فروردين 1404 زمان : 22:16
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

" پژواک " ، " آرام "

جایی خوندم که :

اندوه، زمان را می‌خورد.
صبور باش.
زمان نیز اندوه را می‌بلعد...

و بنظرم آمد که شاید

در لحظه‌های اندوه،

زمان کش میاد،

کُند می‌شه،

فرسایشی می‌شه.

غم اون‌قدر سنگینه که حس می‌کنی زمان دیگه کار نمی‌کنه،

در این حلقه‌ی رنج و زمان،

فقط " صبر" تنها سلاح توئه.

اندوه هرچقدر هم قوی باشه، ابدی نیست. در نهایت، زمان می‌تونه اونو حل کنه.

بازدید : 2
پنجشنبه 27 فروردين 1404 زمان : 22:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

" پژواک " ، " آرام "

نسخه‌‌‌ای از انجیل که در سال ۱۹۴۵ توی مصر پیدا شد و چون زیر خروارها خاک بود از تحریف محصون مونده بود.
عباراتی از آن: چوب را تکه تکه کنید، مرا در آن خواهید یافت؛ سنگ را قطعه قطعه کنید، من در آن هستم؛ پادشاهی من درون توست.
آیا آن بالاست؟ اگر چنین است پس پرندگان پیش از تو آنجا خواهند بود؛ آیا آن زیر است؟ پس ماهی‌ها پیش از تو آنجا خواهند بود.
پادشاهی درون توست و بر روی همهٔ زمین گسترده است و انسان‌ها آن را نمی‌بینند.
از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند/که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
پ. ن: شاید دلیل اینکه از «تو آن هستی»، از چنین معرفت آشکاری که پیام همهٔ خردمندان و آزادگان بوده دور افتادیم این باشد که این پیام انسان را بسیار قوی و توانمند می‌کند، آزاد و قدرتمند و یگانه؛ و این استثمار انسان‌ها را توسط نهاد‌ها را دشوار می‌سازد.
سؤال مهم این است که اگر انسان مسیحی این پیام را دریافت می‌نمود دیگر سلطنت و کلیسا چطور می‌توانستند او را به سادگی استثمار کنند!
.
.
.
او همه است و همه اویَند...> عظمتی در عین فروتنی...> مهربانی با همه مخلوقات... ♡

بازدید : 2
سه شنبه 25 فروردين 1404 زمان : 1:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

" پژواک " ، " آرام "

گاهی بعضیا نمی‌مونن، نه چون بد بودن،

نه چون خواستن برن...

فقط چون مسیرشون با ما یکی نبود.

و ما؟

ما فقط باید بلد باشیم

از اون لحظه‌ها که بودن

یه جوری خاطره بسازیم که بشه

تو یه غروب خسته،

لبخند کوچیکی گوشه‌ی لبمون بیاد.

نه واسه اینکه دوباره برگردن

فقط واسه اینکه

بدونیم یه‌بار، یه‌جایی،

یه آدمی‌بود که بودنش

باعث شد خودمون رو یه ذره بیشتر بفهمیم...

بعضی حضورها هیچ‌وقت کامل نمی‌شن،

اما جای خالیشون همیشه هست؛

مثل صدای بارونی که فقط شب‌ها می‌شنوی،

یا عطری که بی‌هوا یادت می‌ندازه یه‌جایی، یه‌کسی بوده.

نمی‌خوام از گذشته فرار کنم،

نه از حس‌هایی که تجربه شد،

نه از خاطراتی که ساخته شد،

نه حتی از لحظه‌هایی که بین شک و امید معلق بودم.

گاهی فکر می‌کنم کاش می‌دونستیم احساس از کجا می‌اد...

جسمه؟ روحه؟ یا فقط یه تلنگر از یه نگاه خاص؟

مهم هم نیست

چون واقعاً حس وقتی اتفاق می‌افته،

دیگه دنبال منطق نمی‌گرده.

من به یه چیز رسیدم...

اینکه دوست داشتن،

تملک نیست.

دعوت به موندن هم نیست.

فقط یه فرصتِ قشنگه برای شناختن یه نفر،

برای رشد کردن،

برای دیدن خودمون تو آینه‌ی چشم‌های کسی دیگه.

و حالا؟

نه دنبال جلب توجه‌م،

نه منتظر پیام یا نگاه.

اما اگه یه روز، یه لحظه،

گوشه‌ی ذهنت برق زد که یه نفر،

با احترام، با صداقت، با همه‌ی وجودش

تو رو حس کرده بود...

بدون که اون حس، هنوز جایی توی دلش نفس می‌کشه.

آروم، بی‌صدا، ولی زنده.

و شاید همینه معنای گوشهدنج...

بازدید : 2
سه شنبه 25 فروردين 1404 زمان : 22:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

" پژواک " ، " آرام "

داستایفسکی در جایی گفته بود

مردانِ خوب از تنهایی میمیرند

در حالیکه زنان از پنجره مردانِ بد به آسمان نگاه میکنن

و من گاهی با خودم فکر میکنم که آیا این مطلب

فقط متعلق به ادبیاتِ روسیه است یا

توی کشور ما هم همین گونه اتفاق میفته؟؟؟

بازدید : 2
سه شنبه 25 فروردين 1404 زمان : 16:41
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

" پژواک " ، " آرام "

شب چو در بستم و مست از می‌نابش کردم

ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا

گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم

آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم

شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع

آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

غرق خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهاد

خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم

دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشه دهر

بر سر آتش جور تو کبابش کردم

زندگی کردن من مردن تدریجی بود

آنچه جان کند تنم‚ عمر حسابش کردم

فرخی یزدی...

بازدید : 3
دوشنبه 24 فروردين 1404 زمان : 21:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

" پژواک " ، " آرام "

آلن دو باتن یکجایی میگفت

ریشه‌ی تمام قهرها مبتنی بر خطایی است که می‌تواند مطرح شود،
جواب بگیرد و بلافاصله از بین برود، ولی در دل طرف توهین شده نشست می‌کند بعدها بروز دردناک تری می‌یابد.
تأخیر در حل و فصل بلافاصله‌ی اختلاف‌ها، بلافاصله بعد از وقوع آنها، به عقده‌ی تلخی تبدیل می‌شود.

خلاصه اینکه

اگر یکجایی یک حرفی یا رفتاری دیدین،

درموردش حرف بزنید،

نذارید سوتفاهم بمونه

اگر بذارید این حرفا و رفتارها کم کم ریشه کنه توی عمق وجودتون،

یهو به خودتون میایید و میبینید چند سال نوری از هم دور شدین

بازدید : 4
يکشنبه 23 فروردين 1404 زمان : 22:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

" پژواک " ، " آرام "

بنظرم هر آدمی‌داره با تمام ظرفیت و توانش

با مشکلات میجنگه و رنج داره

همینجور که یک بطری نیم لیتر آب میگیره

و یکی دو لیتر

یک دبه بیست لیتر آب میگیره

و یک بشکه دویست لیتر آب میگیره

اگر اون نیم لیتر آب رو بریزیم توی بشکه،

اصلا جایی رو نمیگیره

اما همین نیم لیتر، میتونه تمامِ ظرفیت بطری نیم لیتری

را پُر کنه

پس برای اون بطری یعنی تمامِ ظرفیت و توانش..

آدما هم هر رنج و مشکلی که دارن

باید بهش احترام بذاریم و فکر نکنیم که

مشکل فلانی از ما کمتره و فقط تمامِ غمهای دنیا روی دوش ما

جا خوش کرده

برچسب ها
بازدید : 4
شنبه 22 فروردين 1404 زمان : 22:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

" پژواک " ، " آرام "

دانشمندان هنوز نفهمیدن که احساس از کجا نشات میگیره؟

آیا حسی مثل خشم، مهربانی، حسادت، دوست داشتن

و ..و ...و..

برگرفته از جسم هستش یا روح یا هر دو؟

مثلا اگر از جسم هست، کدام عضوِ بدن؟؟

اما بنظرم چقدر خوبه آدم به این درک برسه

که به همون اندازه که کسی رو دوست داره،

به همون اندازه به طرف مقابل حق بده که دوسش داشته باشه یا دوسش نداشته باشه،

اگر کسی رو دوست داشتیم و طرف مقابل هم دوستمون داشت که نور علی نور

و اگر نداشت

بنظرم باید ممنون باشیم

ممنون خدا، که این حس رو در وجود ما خلق کرد،

ممنون خودمون که این حس رو داریم،

ممنون طرف مقابل که باعث شد این حس متبلور بشه

بازدید : 2
شنبه 22 فروردين 1404 زمان : 22:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

" پژواک " ، " آرام "

برای آنان که باید،
شبیه جایی باشید، تا در شما آرام بگیرند،
به چیزیی فکر نکنند، نفس تازه کنند ...
جای دنج یار باشید و رفیق خوب؛
شبیه بالکنی باشید که تنها نقطه‌ای از خانه است که می‌شود در آن نشست و ماه را دید،
شبیه آن نیمکتی باشید که در انتهای پارک زیر درخت شاهتوت سایه‌ای بزرگ دارد و سنگفرش‌های پارک به آنجا راهی ندارند،
شبیه یک خانه قدیمی‌باشید، که نمای آجریش را پیچک سبزی پوشانده و در انتهای یک بن بست در سکوتی عجیب است انگار نه انگار که در شهر است ...
خلاصه برای بعضی‌ها گوشه دنجشان باشید.

صابر ابر

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 6
  • بازدید کننده امروز : 7
  • باردید دیروز : 11
  • بازدید کننده دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 19
  • بازدید ماه : 529
  • بازدید سال : 623
  • بازدید کلی : 623
  • کدهای اختصاصی