loading...

" پژواک " ، " آرام "

از راه که می‌رسه، نفس توی سینه‌ت می‌شکنه و می‌فهمی... مثل وقتایی که باد پاییزی به شاخه‌ها می‌زنه و برگ‌ها زرد می‌شن و می‌ریزن، یه‌هو دلت می‌گیره و دوباره باید ص...

بازدید : 2
دوشنبه 11 خرداد 1404 زمان : 9:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

" پژواک " ، " آرام "

از راه که می‌رسه،

نفس توی سینه‌ت می‌شکنه

و می‌فهمی...

مثل وقتایی که باد پاییزی

به شاخه‌ها می‌زنه

و برگ‌ها زرد می‌شن و می‌ریزن،

یه‌هو دلت می‌گیره

و دوباره باید صبوری کنی...

آره،

تعطیلی‌ها رو می‌گم.

رسیدنشون غم‌انگیزه...

همون روزایی که به‌جای دیدنت،

وعده‌ی نبودنت رو می‌دن.

روزای تعطیل این‌طورین دیگه...

یه جور انتظار بی‌ثمر.

و من،

هر بار که تقویم رو ورق می‌زنم

و چشمم می‌افته به تعطیلیِ بعدی،

یه دردِ بی‌صدا،

یه لبخندِ بی‌رمق،

و یه دلِ پر از تو

همه‌ش توی دل یه روز خلاصه می‌شن...

همون روزای ندیدنت.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 4
  • بازدید کننده امروز : 5
  • باردید دیروز : 83
  • بازدید کننده دیروز : 84
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 89
  • بازدید سال : 4179
  • بازدید کلی : 4179
  • کدهای اختصاصی